English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8892 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
receipt U دریافت رسید دادن
receipts U دریافت رسید دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pay against receipt U در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
receipt U رسید پیام دریافت شد
receipts U رسید پیام دریافت شد
procurement lead time U زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
lead time U مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
receives U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receive U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
DSR U سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
check U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checks U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checked U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
acknowledging U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
when it came to a push U رسید
quittance U رسید
receipts U رسید
receipt statement U رسید
receipt U رسید
maturity U سر رسید
due date U سر رسید
official receipt U رسید رسمی
hand receipt U رسید دستی
It's over. U به پایان رسید.
it crossed my mind U بنظرم رسید
It occurred to me. U به نظرم رسید.
It came home to me. U به نظرم رسید.
to fall due U سر رسید شدن
It crossed my mind. U به فکرم رسید.
receipt U قبض رسید
It occurred to me. U به فکرم رسید.
It came home to me. U به فکرم رسید.
It crossed my mind. U به نظرم رسید.
world came that U خبر رسید که
debit note U رسید بدهکار
chitty U یادداشت-رسید
dock warrant U رسید لنگرگاه
dock receipt U رسید لنگرگاه
matured U سر رسید شده
binders U رسید بیعانه
binder U رسید بیعانه
the post has come U پست رسید
to a receipt U رسید گرفتن
receipts U قبض رسید
quittance U رسید مفاصا
summer is in U تابستان رسید
warehouse receipt U رسید انبار
vouchers U قبض رسید
scrip U رسید موقتی
voucher U قبض رسید
certificate of receipt U گواهی رسید
What time do we arrive? U کی خواهیم رسید؟
he thought out a plan U فکری بنظرش رسید
he was overtake by a storm U طوفانی باودر رسید
mate's receipt U رسید کاپیتان کشتی
it received royal assent U به توشیح ملوکانه رسید
mate's receipt U رسید معاون ناخدا
i am through with my work U کارم به پایان رسید
it was signed by his majesty the shah U به توشیح همایونی رسید
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
dock warrant U رسید انبار بارانداز
data fright receipt U رسید اماری حمل
data freight receipt U رسید اماری حمل
He was sick to death . He was fed up to the back teeth . U جانش به لب آمد ( رسید )
clean receipt U رسید بی قید و شرط
At that point [stage] , ... U وقتی که موقعش رسید...
air mail receipt U رسید پست هوایی
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
railway receipt U رسید راه اهن
acknowledgement U اعلام وصول رسید
acknowledgements U اعلام وصول رسید
point of intersection U نقطه بهم رسید
i am in receipt of your letter U نامه شما به من رسید
acknowledgments U اعلام وصول رسید
appropriation receipt U رسید سپرده قانونی
appropriation receipt U رسیدسپرده رسید اعتبار
the hour has struck U موقع بحران رسید
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
offenders will be punished U متخلفین بکیفر خواهند رسید
now and then a guest w come U گاه گاهی میهمانی می رسید
forwarder's receipt U رسید متصدی حمل و نقل
He arrived in the nick of time . U درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
The negotiations were successful ( inconclusive ) . U مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
The train was 10 minutes late. U قطار 10 دقیقه دیر رسید
It changed hands a few times before I got it. U چند دست گشت تا به من رسید
found shipment U کالای بدون بارنامه یا رسید
The train came in on time . U قطار به موقع رسید ( سروقت )
bill falls due on U تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
A solution suddenly proffered itself. U ناگهان راه حلی به نظر رسید.
the bill is overdraw U سر رسید برات منقضی شده است
the bill will mature to morrow U سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
The project was terminated as of July 1. U پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
deferred liability U بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
Luchily for me the train was late. U خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
he muddled through U بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
date of grace U مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
out side U دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
receipts U دریافت
sentience U دریافت
discernment U دریافت
reception U دریافت
apprehension U دریافت
receipt U دریافت
receptions U دریافت
comprehensions U دریافت
comprehension U دریافت
receiving U دریافت
synecdoche U هم دریافت
transmission/reception of messages U دریافت
apprehensions U دریافت
collection U دریافت
sensing U دریافت
inception U دریافت
mental perception U دریافت
percipience U دریافت
delivery U دریافت
apperception U دریافت
collections U دریافت
deliveries U دریافت
clearing a bill U محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
receiver U متصدی دریافت
handshaking U آماده دریافت
receivers U دریافت کننده
receiver U دریافت کننده
receives U دریافت کردن
receive U دریافت کردن
getter U دریافت کننده
payees U دریافت کننده
pick up <idiom> U دریافت کردن
draws U دریافت کردن
recover U دریافت کردن
come into <idiom> U دریافت کردن
recovering U دریافت کردن
recovers U دریافت کردن
answer/originate U دریافت / ارسال
receptions U دریافت پذیرش
long distance reception U دریافت دور
reception U دریافت پذیرش
audio reception U دریافت صوتی
payee U دریافت کننده
draw U دریافت کردن
hear from <idiom> U دریافت نامه
percept U دریافت ادراکی
recieve only U دریافت محض
recieve U دریافت کردن
receivers U متصدی دریافت
pull down U دریافت کردن
perceptions U دریافت احساس
acquires U دریافت کردن
acquire U دریافت کردن
acquiring U دریافت کردن
perception U دریافت احساس
collecting main U شبکه دریافت
recipients U دریافت کنندگان
collecting of the current U دریافت جریان
recipiency U قوه دریافت
recipient U دریافت کننده
catcher's side U سمت دریافت
collection of goods U دریافت کالا
recipient U دریافت کنندگان
receivable U دریافت کردنی
recipients U دریافت کننده
It wI'll eventually pay off. U با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
freiht all kinds U رسید اماری حمل انواع هزینه حمل
deferred income U پیش دریافت درامد
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
payee U دریافت کننده وجه
fee charged U هزینه دریافت شده
mortality U قابلیت دریافت ضایعات
boosted U کمک دریافت شده
intuitions U کشف دریافت ناگهانی
boost U کمک دریافت شده
intuition U کشف دریافت ناگهانی
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
bills receivable U بروات قابل دریافت
outed U دریافت کننده سرویس
asr U ارسال و دریافت اتوماتیک
boosting U کمک دریافت شده
mail call U دریافت نامه از پستخانه
out U دریافت کننده سرویس
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
goods received note U برگه دریافت کالا
bills receivable U براتهای دریافت کردنی
payees U دریافت کننده پول
pick up <idiom> U دریافت صدای رادیو و...
sink U دریافت انتهای خط ارتباتی
sinks U دریافت انتهای خط ارتباتی
boosts U کمک دریافت شده
consignee U دریافت کننده محموله
out- U دریافت کننده سرویس
payees U دریافت کننده وجه
Recent search history Forum search
1دریافت کردم
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1با مدیر مدرسه حرف میزنم
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
1Poked back
4express, overexpression
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com